loading...
من تلاش میکنم پس هستم
ابوالقاسم کریمی بازدید : 14 یکشنبه 11 اسفند 1398 نظرات (0)

کرگدن، گورخر کوچک را دید که در گل و لای فرو رفته و هر چه تلاش میکند نمی تواند خود را نجات دهد. او می دانست که گیر کردن در گل و لای چقدر رنج آور است.. و می دانست که گورخر کوچک، بدون کمک شانسی ندارد ..، می توانست فکر کند که او مسئول مشکلات دیگران، آن هم مشکلات گورخرها نیست و خودش گرفتاریهای خودش را دارد و راهش را بکشد و برود. ولی بی هیچ فکری جلو رفت و گورخر کوچک را از گل و لای بیرون کشید، روی زمین گذاشت و رفت ... او چیزی نمی خواست، نه منّتی بر گورخر یا کس دیگری داشت، نه دنبال تحسین و تقدیر دیگران بود، نه پیرو دین و آیینی بود و نه خدایی داشت که به واسطۀ این کار نیک او را در آخرت با کرگدنهای خوش سیما و خوش پیکر محشور کند، یا هفتاد نوع بلا را از او و خانواده اش دور کند یا به زندگی او برکت (علف و برگ) بیشتری ببخشد .. او دنبال هورا و لایک و عزت و احترام هم نبود .. وقتی می خواست به گورخر کوچک کمک کند، فکر نکرد که "آیا نسل گورخرها در حال انقراض است یا نه !! و آیا این گورخر ارزش کمک کردن را دارد ؟!... او قادر نبود فلسفه بافی کند. فقط می دانست که گیر کردن در گل و لای خیلی رنج آور است. (شاید خودش هم قبلاً این را تجربه کرده بود.) و می دانست که می تواند به این رنج گورخر پایان دهد ..، پس این کار را انجام داد و با پاها و صورت گلی به راه خود ادامه داد. فلسفه کرگدن به همین سادگی بود کرگدن و فلسفۀ او... آخر او "فقط" یک کرگدن بود .. و تا "اشرف مخلوقات" خیلی فاصله داشت!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
ابوالقاسم کریمی:مشاور شرکت بیمه پارسیان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 84
  • بازدید ماه : 173
  • بازدید سال : 510
  • بازدید کلی : 1,845